شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

درهم و برهم

فکر کردن به این که جوونی داره می گذره...فکر کردن به اینکه یه روز که خیلی دیر هم نیست می نشینم و حسرت می خورم ....غم رو به دلم مهمون می کنه......  

دیروز ظهر تو خواب حس خیلی بدی داشتم....حس می کردم بابام رفته و دیگه هیچ وقت نمی تونم ببینمش ....چقدر سخت بود و چقدر دلم براش تنگ بود...و چقدر دوسش دارم...خدایا مواظبش باش....خدایا عمر طولانی بهش بده.....

 88/8/8 سالروز تولد 8 امین امام ماست ...و من سعادت حضور در آستانش رو دارم....جدا از هر بحث مذهبی و دینی و اعتقادی امام رضا (ع) واسه من چیز دیگه ای است و عاشقانه دوسش دارم......  این روز را به همتون تبریک می گم.....

این روزها روز های خوبی است ...خدارا شاکرم....حس زندگی در من موج می زنه....خدایا ممنونم.....

خرج و دخل

من اینجا اعلام می کنم آقایان واقعا دستتون درد نکنه ....واقغا دل بزرگی دارید....آدم یک ماه بره سر کا ر....حوقش را تمام و کمال و با رضایت کامل خرج خانواده کنه...دم شما گرم... 

والا واسه من که خیلی سخته...به جونم بسته است....حالا تازه ارزش پول را می فهمم...... 

ولی از اینا بگذریم خدایی پول در آوردن عجب حالی میده...... 

این روزها

این روزا خیلی بهتر از همیشه ام .....این هفته حسابی کار کردم....حسابی درس دادم.....از خودم راضی ام....اعتماد به نفسم بیشتر شده و شادترم.... 

وقت کتاب خوندن و فیلم ندارم اما از اینترنت رمان رایکا را دانلود کردم و جسته و گریخته فیلم فرار از زندان و می بینم....اما شبا از خستگی نمی فهمم چه جوری و کی خوابم می بره و از همه مهم تر صبح ها مجبورم زود باشم و عادت کردم........ 

خلاصه فعلا اوکی ام.....خدا رو شکر.....

رمان خوانی

خوب امروز می خواهم کتابایی رو که این چند روز خوندم معرفی کنم..... 

راستش من زیاد رمان خون نیستم...مخصوصا رمان ایرانی....البته کتابایی مثل امینه و خانم...(مسعود بهنود) و کتاب های خالد حسینی همچنین رمان هایی که بار تاریخی دارد دوست دارم اما از رمان های ایرانی کلیشه ای عشق و عاشقی خوشم نمی اید...معتقدم کتاب باید حتی با وجود رمان و داستان بودنش به ادم چیزی یاد بده..... 

بماند این چند روز به یمن دانلود کردن چند رمان از اینترنت ...رمان ایرانی خواندم 

اولی: 

در امتداد حسرت   

نوشته : طیبه امیر جهادی 

 به نظر من متن ضعیف بود مثل این بود که کسی خیلی عامی قصه زندگیشو واست تعریف کنه 

دومی: 

آرام 

نوشته: سیمین شیردل 

به نظر من از کتاب در امتداد جسرت بهتر بود 

 

 

 

به هر حال می تونم بگم چیز خاصی از این دو کتاب یاد نگرفتم و فقط سرگرم شدم

دلم میخواد نباشم

نمی دونی چقدر سخته   کسی که تمام عمرش می خواسته پدر و مادرش بهش افتخار کنند...می خواسته ارزوها و خواسته های انها را براورده کنه.....تلاش کرده باعث ارامششون باشه..... و حالا که از زبان باباش می شنوه که آرزوی نوه داره....وقتی میشنوه  باباش میگه: داداشم فقط ۲ سال از من بزرگتره اما ۶ تا نوه داره اما من نوه ندارم......چه حالی میشه... 

کاش میتونستی بفهمی تمام تنم از خون خالی میشه وقتی می بینم فقط و فقط باعث سرخوردگی و نگرانی شون هستم....گاش میتونستی حس کنی حال کسی رو که میتونه بچه دار بشه...ارزوی بچه داره اما بخاطر شرایط زندگی بچه نداره.......کاش میتونستی حس و حالمو درک کنی وقتی احساس پوچی و بیخودی می کنم....خدایا.... 

دلم می خواهد نباشم و قتی اینقدر به درد نخورم.....دلم میخواد نباشم...دلم می خواهد نباشم....

قدرت یک زن

فکر می کنید یک زن قدرت عوض کردن یک زندگی رو داره؟ 

یک زن چقدر می تونه روی تمام ابعاد زندگی اش کنترل داشته باشه؟ 

میتونه راه و روش همسرش رو تغییر بده؟ میتونه اهداف خودشو توی زندگی به همسرش تحمیل کنه؟ 

من معتقدم هیچ کس نمی تونه کسی را تغییر بده....اما بارها و بارها شنیدم که وقتی مردی صاحب کار و منصب و پول و مقام و .....شده اکثرا همسرش را تحسین کردند....جملاتی از این قبیل زیاد شنیدم که: 

  زن با ارضه ای داره 

زن و زندگی 

زن خوبی داره 

و................. 

واقعا زنش باعث شده؟اگه اآره خوب چه جوری توانسته؟

دغدغه

چندی پیش اشتباهی را برای بار دوم مرتکب شدم و همچنان ذهنم اشفته است.....برای دومین بار رفتم فال اما ایندفعه کف بینی و منتظر وقوع وقایع بدی هستم که گقته اتفاق می افتد و کم کم دارم دیونه میشم....چند مورد از اتفاق هایی که گفته  اتفاق افتاده و این پریشونترم میکنه....  

کنکور ارشد ۳۰ مرداد است و من حتی کتاب هاشم نگرفتم...این موضوع هم خیلی عذابم میده... 

باز هم از دست خودن عصبانی ام...عمرم و لحظه هام بیخودی دارند تلف میشند.... 

تنها کار مفیدی که این هفته انجام دادم خواندن کتاب   (ثروتمند ترین مرد بابل ) ترجمه (مهدی مجرد زاده کرمانی ) که به همه توصیه میکنم بخونید..... 

اخ .....من دنبال کار میگردم....خسته شدم از بی حاصلی

حسادت

متاسقانه حسود شدم....بعضی وقت ها عدم موفقیت های متوالی باعث به وجود امدن حسادت میشه....همیشه فقط می شنیدم که فلانی حسود است یا حسودی میکند اما در این بیست و پنج سال  هرگز طعم تلخ و واقعی حسادت را نچشیده بودم.... 

چندی پیش توی مهمونی نشسته بودیم یکی از خانم ها که به قولی بچه قرتی است و یکسال از بنده کوچکتر و  در تمام مراحل زندگی همیشه بهتر و موفق تر از او عمل کرده بودم در جواب سوالم مبنی بر اینکه درست تمام شده یا نه ؟عنوان کرد که فوق لیسانس قبول شده و از مهر میره سر کلاس....برای اولین  طعم واقعی حسادت را چشیدم.....وای که چه حال بدی بود....یکهو غم تمام وجودم را فرا گرفت...بدنم داغ شد...چشم هایم داغ شدند....حس فوق العاده بد...خیلی بد......از اون به بعد متاسفانه کم و بیش این حس را تجربه میکنم نه به اون شدت اما حداقلش اینه که شدیدا عصبی میشم.... 

دوست دارم موفقیت و شانس دوباره روی خودشو بهم نشون بده...نه اینکه الان اوضاع بد باشه ....نه...موضوع اینه که من اون چیزی که باید باشم نیستم....این ادمی که الان هستم هیچ شباهتی با چیزی که باید میشدم نداره....و این عذابم میده... 

کار خوب و زندگی خوب و تحصیلات بالا حق من است......من میخواهم....

این روزها

خواندن دو کتاب تازه یکی از مهم ترین کارهای این روزهای منه.......این روزهای شلوغ و پر کار.....اولین کتاب "بادبادک باز " نوشته خالد حسینی و دومی "در قلمرو پادشاهان" از کارمن بن لادن هر دو کتاب خوبی بودند و نکات جالبی در مورد طالبان وآل سعود دستگیرم شد.....سریال لاست را هم تا اونجایی که فعلا اومده دیدم....گویا ادامه اش قراره از 2010 ساخته بشه......شدیدا تو فکر رفتن از ایران برای ادامه تحصیل هستم.....کلا می تونم بگم به طور کلی روزای خوبی را می گذرونم...فیلم فریاد مورچه ها اثر مخملباف رو هم دیدم.....فقط میتونم بگم جسورانه بود......کلی کار دارم.....باید امتحان ایلتس بدم....باید مدارکم رو ترجمه کنم......باید...باید....اما از وجود این باید ها خرسندم........آینده از آن من است.....

خدمت

انجه می خواستم خبرشو بدم اتفاق افتاد 

 

من خدمتگزار  امام رضا شدم

 

باورم نمیشه...من ...من گنهکار ...من بد پذیرفته شم....امام رضا متشکرم... 

اولین ورود خدمتی ام مصادف شد با اولین پنج شنبه رجب ...شب لیله الرقایب(شب ارزو ها)....من شرمنده از اینهمه تو جه و لطف... 

اوضاع همه چی خیلی خیلی از قبل بهتره...خدایا شکرت... 

دارم می رم سفر...فردا.... امیدوارم همه چس خوب پیش بره