شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

من و اینده

دختر عموم که تا پارسال دیپلم تجربی داشت...تو این چند وقته شده مربی کامپیوتر در اموزشگاه و خانم مهندس و البته الان بهم خوب ررسید که مربی نمونه شده..خوب صد البته که مبارکش باشه ...نه اینکه بهش حسودی کنم نه اما میگم اخه این چه مملکتی است که ما رفتیم 4 سال جون کندیم تا لیسانسمون گرفتیم و شدیم مهندس یکی در عرض 6 ماه فوق دیپلم کامپیوتر می گیره اونم میشه مهندس....البته ای سی دی ال و رایانه کار درس دادن مهندس بودن نمی خواهد و البته واسه کسی تو شرایط ایشون که بعد از 10-12 سال زندگی مشترک و دیپلمه و خانه دار بودن حالا شده خانم مهندس و مربی نمونه واقعا عالی است و باید بهش تبریک گفت اما ................یه جورایی هم از دست خودم ناراحتم که همچنان دارم دور خودم می چرخم و گیج می زنم......فردا شب هم خونه همین دختر عموم شام دعوتیم و با ز اضافه وزنم یادم اومده..اخه من چی وشم که اضافه وزن دیده نشه و برازنده ام باشه..با با منم دیگه شلی رو از حد گذزوندم..... سارا تو وبلاگش پست خیلی جالبی گذاشته توصیه می کنم خانوم ها حتما بخونبن........................

. پ.ن۱:چقدر خوب است که کارات را بنویسی .....همه انجام می شوند اینو بار ها و بارها امتحان کرده بودم اما دوباره به علت اینکه کلی کار عقب افتاده داشتم امتحان کردم....هر کاری که انجام میدی علامت می زنی و این باعث میشه دوباره چشمت به لیست کارهایت بیفته و توی ذهنت براشون برنامه ریزی کنی و انجامشون بدی و بار بارها دوباره نروند تو لیست کارهای عقب افتاده ات

پ.ن2: احتیاج به یک بازسازی و باز بینی اساسی در مورد خودم دارم..نمی دونم چه جوری و از کجا شروع کنم

زبان فارسی

انچه برای من جالب توجه است این است که مخاطبان زبان فارسی همیشه با هوش و با خرد و دانا بودند چرا که زبان فارسی به واسطه نداشتن اعراب و تنوع کلمات و جملات بسیار مشکل تر از زبا ن های دیگر است..... چه در خواندن چه در نوشتنن چه در استفاده.در اکثر زبان ها انچه می نویسند همان است که سخن می گویند اما فارسی و زبان محاوره و نوشتار و گفتار بسیار از هم متفاوت است.....فعل مورد استفاده در گفتار را چنانچه بخواهی بنویسی ساختارش کاملا متفاوت می شود در گفتار می گویییم می نویسه...اما باید بنویسیم می نویسد....می گوییم  اومدی؟ اما باید بنویسیم آمدی؟و.........

به طور مثال در اکثر زبان ها مذکر و مونث دارای ضمایر و واژه های جدا و متفاوت هستند اما زبان فارسی تفاوتی برای زن و مرد قائل نیست که البته همین مطلب همگاهی فهم مطلب را نسبت به سایر زبان ها مشکل تر می کند (راستی میشه اینجوری گفت که همیشه فارسی زبانان زن و مرد را دو موجود برابر می دانستند لذا تفاوتی برای جنسیت قائل نبودند تا انها را در لفظ متمایز کنند.)

نظر شما چیست؟

متفرقه

سلام.....مهمانی ام خیلی خوب برگزار شد.....قورمه سبزی و مرغ پختم....خیلی هم خوشمزه شد...را ستش می خواستم دسر هم درست کنم اما اصلا وقت نکردماخه اصولا من با مهمون نهار مشکل دارم...خیلی از صبح تا ظهر وقت کمه.....اما شام خوبه هم از صبح واسه کارات وقت داری و هم اینکه بعد از شام کسی خوابش نمی گیره و شب نشینی و خوش می گذره.....

فیلم عروسی شون رو هم اوردن دیدیم......

شدیدا از اینکه وزنم اضافه شده ناراحتم.....می خواهم لباس هاس خوشگل خوشگل بپوشم...

یه بلوز خوشگل قرمز از پروما امشب خریدماخه ویتامین خرید خونم شدیدا اومده بود پایین

منم شدم گزارش روزانه نویس....اینجوری دوس ندارم...گر چه حس کنجکاوی خوانندگان را بیشتر ارضا می کند......اما .............دوس ندارم خوب

 

از بی فیلمی رفتم سراغ دی وی دی های قدیمی ....2تا فیلم دیدم یکیشون taking lives

که انجلینا جولی توش بازی میکرد و قشنگ بود و یکی law$traction که بازیگرش

جیمز باند بود که زیاد مالی نبود ....

کتاب قلعه حیوانات رو تموم کردم ...توصیه می کنم بخونید ...وجه اشتراک بسیار زیادی در آن می یابید...با خودتان....دنیایتان...و....

همچنان در حال خواندن کتاب توفان در ایران هستم و تقریبا به وسط های جلد یک رسیدم....به دلیل اینکه داستانی نیست و وقایع تاریخی است و کلی اسم خارجکی توش داره  خوندنش با سرعت پیش نمی ره.....

احتمالا 5شنبه واسه ناهار مهمون دارم....مهمونی که برام عزیز است و همراه شوهرش برای اولین بار به خونه ام می ایند....ضمن اینکه خونه بسیار نا مرتبی هم دارم....

پ.ن:تو این دوره زمانه اگه می خواهی ببینی کی دوست داره...ببین که جه کسی از پولش به خاطر تو می گذره.....و مامان بزرگ من این کارو کرد و بازهم به من ثابت کرد که چقدر براش مهمم

زنانگی

وای ....مردم از دست این شوهر شجاع

آقا ساعت ۱ نیمه شب میگه بیاااااا بدو بیااا اومدم میگم چیه؟؟؟؟؟میگه بیا من این مبل رو میدو بالا تو این سوسک رو بکشاقا می دونم تقصیر خودم است ادم که زیادی شجاع و صبور و قوی باشه ..وقتی سواری بده همه ......

بنده هم در اقدامی متهورانه یه جیغ بنفش کشیدم رفتم رو مبلگفتم من میترسم ....اه اوه...وای ایش...زود بکشش بدو......ایشونم گفتند..........ا تو که نمی ترسیدی....و....

و بالاخره با شجاعتسوسک را کشتند و از پنجره(طبقه چهارم)به بیرون پرت کردند...

راستش به این نتیجه رسیدم که مقصر در بسیاری از روابط زندگی خودمم...و این منم که به دیگران می گم با من چه جوری رفتار کنند....

در مورد ایشونم در بسیاری موارد جای زن و مرد در خانه ما عوض شده که صد البته رفتارهی خودم باعث شده....مثل حمایت های بیجا..در حالی که اون باید منو حمایت کنه

می دونین من فکر می کنم ما زن ها دیگه زن نیستیم.....و مردامون به همون دلیل دیگه مرد نیستند..........چه می دونم والا

اینجا مردانگی کم است از اینرو زنانشان خود را مردوار می سازند؛

چنین گفت زرتشت                                  فردریک نیچه

فال

چقدر سخته که بخواهی با یکی که میدونه اینده چی میشه و گذشته چی بوده زندگی کنی...چقدر سخته که احساس کنی زندگی خصوصی ات واسه یه ادم رو شده.....چقدر ترسناکه....چه اظطراب انگیزه...همش حس می کنی دستت رو میخونه....

والا مادر عزیز تر از جانم امروز رفته بود فال قهوه ....مردم همش حس می کردم الان کل زندگی و اینده و گذشته ام رو براش ریخته رو دایره.....شایدم ریخته

اه....حالا نیس اصلا استرس نداشتم .همه چی هم مزید بر علت میشه....

از شما چه پنهون یه بار ۳-۴ سال پیش رفتم پیش فالگیر گفت از شوهرت جدا میشی....والا ۴سال گذشته خبری نشده...اما همیشه هراس دارم....نکنه دوباره اینو بگه..از اون موقع دیگه نرفتم..یه جورایی میترسم...

اخه من میگم بر فرض هم که درست....اخه همون که ادم ندونه بهتره که.....

تازه یکی از دوستام چند سال پیش رفته بود بهش گفته بود بافلانی ازدواج می کنی....۲ ماه بعد رفته بود کفته بودبینتون ازدواج نیس ...دوسم گفته بود ای بابا خودت ۲ ماه پیش گفتی با هم ازدواج می کنین....گفته بود خوب سر نوشت ادما عوض میشه

بماند که ایشون با اون اقا ازدواج نکرد و الان همسر یک مرد دیگه اس

نظر شما چیه؟