شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

خسرو شکیبایی

از معدود دفعاتی است که بعد از فوت یک هنرمند اینقدر بحث در موردش در صدا و سیما می بینیم....اینقدر  برنامه در یادبودش ساخته میشه....

دلیلش محبوبیت بی از حد خسرو شکیبایی است؟دلیلش تفکرات و خط مشی اونه؟شاید از این به بعد قرار برای همه هنرمند اینجوری عمل کنیم!!!!شاید دید و نظر جامعه یهو متحول شده.....نمی دونم....

بی شک هنرمند بود...بودن شک وزنه ای در عرصه سینما و تلویزیون بود......و دوستش داشتیم...

بیماری اش حالا هر چه که بود.....هر چیزی که مسببش بود.....از چهره او مشخص بود.....

خدایش بیا مرزد.....دوستت داشتم و دوستت  دارم

کاش هر کدام از ما هم که بمیریم اینهمه اثر از خودمون باقی بگذاریم....کاش بودن و نبودنمون با هم فرق کنه....کاش نبودمون حس بشه.....ای کاش در نبودمان یادمان کنند

آنچه دوست دارم

دوست دارم بستنی بیشتر بخورم...همش فست فود بخورم....دوست دارم تا ظهر بخوابم...دوس دارم مجبور نباشم به کسی جواب بدم...دوس دارم اشتباه کنم....دوس دارم تمام کارهایی که دوست دارم بدون در نظر گرفتن احتمالات انجام بدم...اقا همش دوس دارم برم مسافرت....وای دوست دارم کلی خرید کنم بدون محدودیت...دوست دارم ................اقا اگه فقط من پولدار بودم همه اینکارا رو می تونستم انجام بدم.....

 

بی ماشینی امونم ر و بریده.....دلم بدون ماشین میگیره....

عصرپنج شنبه ما : با تاکسی رفتیم سجاد و کلی دنبال کفش گشتم و حالم از کفش های چینی تو بازار به هم خورد ...همه کفش ها جواد پسند و لاستیک نا مرغوب....پیاده تمام را ه را برگشتیم خونه...(عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)یه مرغی گذاشتم و خوردیم حالا اومدم اینجا وقتم و تلف کنم و کمی خودم را از مشکلات دور کنم

اییییییی من ماشینم رو می خواهم

روز پدر

ولادت امیر المومنین و روز پدر و البته مرررررررررررررررد مبارک.

زنان

بانوان محترم خسته نباشید...... دوره زن سالاری بس نزدیک است......والا به خدا بخواهین حساب کنین این سهم الارث و این حق دیه ما خانوما شده یه جورایی باعث و بانی پیشرفت ها...از ما گفتن بود.....هی می اییم میگیم به ما زنان ظلم شده ما سهم الارثمان نصف مردان است.....به ما بد کرده اند از بابت دیه...و ...و... و...حالا بماند که همه اینها همه داره مساوی میشه اما از طرفی خدایی هر سازمان و اداره ای می ری یک قسمت امور بانوان داره....

اقا ما تو هیچ اداره قسمت امور مردان ندیدیم حالا موندیم این مردان جزو انسان ها محسوب نمی شوند یا زنان نوع خاصی از انسان ها می باشند.......

به حر حال جای بسی تامل و تفحص دارد اینده ای در پیش رو با این همه زن قدرتمند خاص...

خود کرده را تدبیر نیست

چی بگم.....شاید الان هم یکی از اون موقعیت هاس که باز باید یگم حتما خدا پشتش چیز بهتری می خواهد برام که الان دارم سختس می کشم.....

بدون شک مقصر اصلی اش معلومه......اول از همه خومم با تصمیماتم....دومی خودش می دونه....نه مطمئنم نمی دونه...بگذریم..

اما بازم موندم به کار پدر مادرم....شاید من پر توقعم.....اما من تو این شرایط چیزای مهم تری از نیش و کنایه و تحقیر لازم دارم....

همیشه تو شرایط سخت همین عکس العمل را داشتند....همین باعث میشه همیشه ازشون فرار کنم....با هاشون نباشمو از بودن با هاشون استرس بگیرم...

من دارم شرایط سختی را می گذرونم مثل تمام این ۴ سال گذشته و بقیه همه خودشونو خواب گرفتن.....

اما چیزی که بیشتر ازارم میده اینکه اون چیزس که الان هستم تو سن ۲۴ سالگی چیزی نیس که حقمه...چیزی نیس که می خواستم....چیزی نیس که با هاش احساس راحتی کنم...

من دوس دارم فعال باشم..اما نیستم...دوس دارم درس بخونم اما نمی خونم...دوس دارم ورزش کنم اما نمی کنم...دوس دارم پولدار باشم اما نیسم..................

اقا الان وبلاگ دکتر احمد نیا رو خوندم......حسودیم شددددددمی خواهم مثل اون باشم.....

ازش خوشم می اید.................

پ.ن:دکترhttp://ahmadnia.net/blog الان بارسلون است.....منم می خواهم استاد دانشگاه باشممممم

من رشته ام رو دوس ندارم ...اصلن توش موفق نیسممممممم

متفرقه


از صبح تقریبا روز خوبی بوده....۳ تا امید به کار .....اول تماس از اموزشگاه سابقی که در س می دادم....(البته گوشی رو بر نداشتم)....دم ظهر یکی از دوستان که یه شماره تلفن واسه یه جای جویا ی کا ر داشت و همچنین امیدی واسه یه کاری که منتظرش بودم برای حدود های مهر


دیشب که کار هایی را که باید انجام بدم نوشتم انگاری اوضاع بهتر پیش میره....کتابخونه و اتاق کار را تا یه حدود زیادی سر و سامان دادم....هدیه تولد برای پدر خریدم....و از همه مهم تر روزم خوب شروع شد....البته همچنان مشکلات و استرس به قوت خود باقی است...


کتاب کوری را تمام کردم...جالب بود ....شنیدم فیلمی هم از روش ساخته شده اما من ندیدم....


امروز از یکی از دوستام توصیه شدم به دیدن فیلم فریاد مورچگان ساخته محسن مخملباف که ظاهرا لونا شاد تو اون بازی میکنه......


نمی خواهم پست نا امید کننده بذارم.....پس از چیز دیگه ای حرفی نمی زنم......

 

امید

سلام....

واقعا امید است که آدم رو زنده نگه میداره...حتی یه امید کوچیک....

سه شنبه بلاخره رفتم خونه مامانی ام تا بهم یاد بده چه جوری واسه خودم دامن بدوزم...راستش از بچگی هم هیچ علاقه ای به خیاطی نداشتم(الانم ندارم) تا اینکه پارسال که کلاس پداگوژی(تربیت مربی) میرفتم خانم هایی بودند که مربی خیاطی بودند و عامل محرک برا من شدند گفتم بد نیس آدم حداقل بتونه واسه خودش یه دامن بدوزه...گذشت تا حالا که واقعا بیکارموووو حوصله ام سر میره ....

فردا دوباره میرم....دامن ساده و ترک رو بهم یاد داده....یه پارچه خوشگل خریدم که مدل ترک بریدمش....فردا میرم رو دوخت....(من تا حالا اصلا دست به چرخ خیاطی نزدم)اما خدایی کار سختی است یعنی باید خیلی علاقه داشته باشی چون خیلی حوصله و دقت میخواهد که من اصلا ندارم

راستی می خواهم یه بخار شور بخرم....میشه راهنماییم کنید تا از تجربیاتتون بهره مند شوم؛؟

چاقی و لاغری

از عکس های گذشته نتیجه می گیرم که قدیم ندیما لاغری یه عیب و ایراد محسوب میشده.....یه جورایی همه زن های اعیان و اشراف تپل مپل بودن.....یعنی .....

حالا بر عکس است...چاقی شدیدا طرد شده است و نی قلیون بودن نشانه شخصیت شماس

؟

دیگه اغوشش برام لذت بخش نیس.......دیگه از بیرون رفتن باهاش لذ ت نمی برم......دیگه قربون صدقه رفتناش برام تکراریه.....جدیدا وقتی شب میشه ناراحت میشم.....دیگه هم اغوشی برام لذت بخش نیس...کنارش خوابم نمی بره.....ارامش ندارم...کاراش رو قبول ندارم.......ازش بدم نمی اید.....اما دیگه برام جذاب و هیجان انگیز نیس....

۱۰۰٪منم واسش دیگه جذاب نیسم......؟

میگین عمر رابطه ما سر اومده؟کسی می دونه راه حلی داره یا نه؟کسی می تونه کمکم کنه؟

 

 

چی بگم

نمی دونم چمه تا ظهر می خوابم.....

امروز مهمونی دعوت بودم نرفتم....میدونی  چرا چون فکر می کنم عامل بر گزار کننده مهمانی سر و گوشش می جنبه...همش در پی دلبری کردن و لاس زدن و بی حیایی کردنه.. حالا چه تحفه ای هم هس

نه می دونی ادم هایی که تو مهمونی اند مورد قبولم نیستن......چیزی ندارن تا ازشون یاد بگیرم....من می گم همنشین تو از تو به باید......تا تو را عقل و دین بیفزاید.....

خلاصه نرفتیم تولد.....رفتیم شیرینی خریدیم.....شام....اومدیم خانه

دلم از دست بی برنامگی و بی هدفی خودم گرفته.....