امروز بعد از مدت ها عزمم رو جزم کردم و بولین بار رفتم پارک ساحلی افتاب.....
فقط مجموعه ابی اش برای خانم ها دایر است که شامل استخر...جکوزی..سالن بدنسازی...ایروبیک....یوگا .....سونا خشک و بخار و سونای ماسه است....
من که همیشه بعد از یک ساعت تو اب بودن خسته می شدم امروز از ساعت ۳ تا ۶ اونجا بودم و خیلی بهم خوش گذشت و روز خوبی داشتم...
نمی دونم چرا پاییز که میشه من دوست دارم بی دغدغه فقط لم بدهم و فقط کتاب بخونم...مخصوص کتابی که فضای تاریخی داشته باشه و منو ببره توی یک دنیای دیگه.....
دو تا کتاب خریدم.....سال بلوا از عباس معروفی که خوندم و تموم شد و خیلی برام جالب نبود و بیگانه البر کامو که هنوز نصفه است و اونم خیلی جذبم نکرده....
پیام نور هم واسه ارشد جامعه شناسی انتخاب کردم.......هوراااااا
یکی از کارایی که این روزها کمتر انجام می دهم و قبلا خیلی خیلی بیشتر انجام می دادم کتاب خوندن است...کتاب خوندن اون هم تو این روزهای ژاییز خیلی حال میده..
این روزها به بهانه درس خوندن خودم رو از لذت کتاب خوندن محروم کردم ..درس هم که نمی خونم......ژس امروز عصر پیش به سوی خرید کتاب های تازه
جمعه شب از سفر برگشتیم ..یک سفر یک هفته ای برای یار سوم به دبی....من اصلا موافق دبی نبودم و دوست داشتم بروم مالزی -سنگاپور اما متاسفانه با اینکه خیلی خیلی بیشتر از قیمت تور دبی خرج کردیم اما باز هم همسر تکراری من به بهانه های الکی دبی رزرو کرد....
دبی اصلا مثل دفعه های قبل نبود ...قیمت ها بسیار بیشتر بود...و حالا که اومدم مشهد می بینم همه جیز این حا هست و قیمت ها هم بهتر.....البته واقعا تنوع انتخاب دبی رو هیج جا نداره
چون تمام تفریحات رو دفعه های قبل رفته بودیم این دفعه فقط کا -با -ره تهران رو رفتیم که عارف بود و بسیار جالب....
به هر حال خوب بود و استراحتی بود اما من از جیزهای تکراری متنفرم.............جیکار کنم تا همسر اینو بفهمه...............من عاشق امتحان کردن چیزای جدید و جاهای جدیدم....
امروز هم رفتبم ۲ تا فرش ۲*۳ خوشگل واسه تو پذیرایی خریدیم تا فرش های تو پذیرایی رو تو اتاق خوابا بندازیم....شنبه برامون می اورند.....
وای شام نخوردم دارم از گشنگی می میرممممم
بلاخره بر تنبلی غلبه کردم.....کلاس ورزش رفتن برام خیلی سخت بود منم رفتم کار با دستگاه ثبت نام کردم تا کم کم راه بیافتم و الان دو جلسه گذشته و راضیم....
همه چی روتین و اروم و خوبه.....و می گذره....
دلم یه نی نی کوچولو می خواهد...این روزا خیلی به نی نی فکر می کنم....
بادا انجه خدا می خواهد همان بشود.....
منتظر خبرهای کاهش وزنی باشید...انشاله
ارشیو وبلاگم رو می خوندم باورم نمی شد بعضی وقت ها از همسری بد گفته باشم.....خوشحالم که این عشق عمیق رو بهش دارم.....خوشحالم که اینقدر این روزها همه چی خوب و عالیه ...خوشحالم که باهات ازدواج کردم عزیزممممم
تو مهربونترین مرد دنیایی....مرسی که تمام تلاشت رو می کنی تا بهترین رو برای من فراهم کنی...دوست دارم
اگه خدا بخواهد ایندفغه جدی جدی دارم درس می خونم...واسه همین با اینکه خیلی خیلی مشتاق بودم کلاس عکاسی اقای علایی رو بروم فعلا دست نگه داشتم....
دیشب رفتم دو تا گوشواره حلقه واسه سوراخ های جدید گوشم خریدم
با یک سری لوازم ارایش که روح زنانه ام رو جلا داد...
با یه دوست خوب وبلاگی ملاقات کردم و از اشنایی باهاش خیلی خوشحالم....
سلام
اول از همه عیدتون مبارک
فردا عروسی دختر عمو جانه....کلی کار دارم....یه لباس ابی خوشگل از دبنهامز خریدمو و کفش ابی زارا و فردا هم انشالا ارایشگا ه خوشگل موشگل درستم کنه...
همسر گرامی هم با بنده استثنا ست میشن چون کت و شلوار مشگی و ژیراهن کروات ابی و سورمه ای خریده...انشالا که خوش بگدره....
امروز هم از صبح بیرون از شهر بودیم با خانواده بس که هوا خوبههههههه ...
راستی مژه کاشتم در حد بنز .. یعنی الان منو با مژه های بلند تصورکنین در حال تایپ....اخ خدای من.....
فعلا بای
این هفته خیلی دنبال یک تور خوب و قیمت مناسب گشتم که بریم سفر اما همه تور ها چند برابر شده.....ترکیه که با ترکیش اونم تو عید رفته بودیم یک و صد حالا یک و ششصد.....دبی هتل 3 ستاره هشتصد و پنجاه....یک هفته چین یک و نهصد.....وای ننه...چه خبره.....
خلاصه هیج جا نرفتیم و حوصله مان بسی در خانه سر می رود
قدرت خدا امسال رفتم 2-3 تا ماتنو خریدم که افطاری ها تو رستوران بپوشم که اصلا امسال افطاری هم دعوت نشدیم.....واقعا هر سال دریغ از پارسال
هفته ای که گذشت پسر 20 روزه دوستم که مثل خواهر برام میمونه دچار عفونت شد و در بیمارستان بستری....خدا رو شکر الان بهتره البته هنوز مرخص نشده
دوست هام....دوست هایی که اکثرا واسه تفریح با هام پایه بودن یا از ایران رفنتد یا تهرانم.....من تنها موندم ....من به رفیق پایه برای گردش و استخر و انواع تفریحات سالم نیازمندم.....اقا کمککککک
نوشتن داره از سرم می افته انگار
بعد از گذشتن یکماه از شکستگی پای مامان بزرگم اما هنوز درگیر پرستاری از مامان بزرگ هستیم.....
رفتم موهام رو های لایت کردم...فوق العاده نشده اما خوب بد نیست و تنوع است...حالا به سرم زده برم رنگ قهواای روشن بگیرم و مو هام و رنگ کنم......
الانم تقریبا واسه اولین بار یه ارایش چشم غلیظ کردم و بسی شادمانم....
هقته گذشته رفتم دوباره دکتر غدد و بعد از اینهمه قرص هنوز تروییدم کم کار است و دوز قرص هایم رو بیشتر کرد
3 تا دندون عقل باید می کشیدم که هفته پیش یکیش رو کشیدم و هفته دیگه باید یکی دیگه اش رو بکشم............نمی خواهم ....خیلی سخته.....
همچنان با اضافه وزن دسته و پنجه نرم می کنم...
3 تا مانتوی خوشکل مجلسی خریدم...شیک.....
میز ناهار خوری مون رو هم جمعه اوردند و شکل خونه ام کلا عوض شد....
خدایا شکرت برای داده ها و نداده هات...دوستت دارم
اونقدر ننوشتم که دیگه دستم به نوشتن نمیره
امروز با وجودی که هوا گرم بود رفتم خرید...یک شلوار مشکی اسپرت خوشکل و یک تی شرت مشکی ....یک شال کرم قهوای و یک دستبند گوگولی خریدم....وای یکم حال اومدم این چند وقت ـ۲۰ روز)خرید نکرده بودم.
خبرهای قدیمی:
یک سفر ۴ روزه رفتیم کیش با همه اعضای خانواده
یک نیم ست خیلی خوشکل خریدم
بعد از ۲ هفته تکون نخوردن وزن بلاخره ۱.۳۰۰ وزنم پایین اومد..هورااااا
سلام
قرار بود شنبه صبح راه بیافتیم سمت تهران که هم من تفریح کنم و هم همسرم بره کارای شناسنامه اش رو انجام بده اما چهار شنبه ظهر گفت اگه موافقی فردا صبح رااه بیفتیم که تعطیلی ها رو شمال باششیم و بعد برویم تهران...بنده هم که همیشه پایه تفریح و سفر موافقت خو را اعلام نمودم و شروع به بستن چمدان ها کردم از انجایی که احتمال مهمان بازی خونه اقوام همسر بود بسیار لباس برداشتیم و بار زدیم....
چند ماه پیش رفتیم دریا کنار و بسیار محیط خوب و لذت بخشی داشت اما اینبار یهو وسط راه گفتم برویم نمک ابرود که دلم میخواد بروم هایت خزر....بعد از حدود 12 ساعت رانندگی ساعت 8 شب رسیدیم نمک ابرود ....چشمتون روز بد نبینه شلوغ......نه تنها هایت جا نداشت که ویلاهای خود شهرک هم پر بود و ویلاهای اشغال بیرون هم 3 برابر قیمت....خدا شکر یه ویلای تمیز و مرتب گیر اوردیم.....
صبح جمعه رفتیم تله کابین و بعد هم تمام فروشگاه های تو راه نور و نوشهر و کمی خرید کردیم....بعد از ظهر از دریا لذت بردیم و شنبه صبح به سمت تهران حرکت کردیم وراه 2 ساعته تهران چالوس رو 6 ساعت تو راه بودیم.....
بنا به مسایلی ترجیح دادیم خونه فک و فامیل نریم ...قصد داشتیم هتل ارم اقامت کنیم اما جا نداشت و هتل همه اقامت کردیم.....عصر شنبه رفتیم وونک و یه سری خونه داداش همسرم زدیم.....صبح یک شنبه همسرم رفت دنبال کارای اداری و منم رفتم خونه دوسا عزیزم و با دوستام بازار رو تا ساعت 8 شب گشت زویم و من کلی خرید های خوشگل خوشگل کردم و صبح دوشنبه به سمت مشهد حرکت کردیم....و به بهترین شهر یعنی مشهد رسیدیم(دفعه های قبل وقتی می رفتم تهران...تهران برام خیلی جذاب بود و همیشه دوس داشتم تهران زندگی کنم اما اینبار واقعا تهران هیچ جذابیتی برام نداشت که هیج خیلی بد به نظر میومد از هر نظر(اعتیاد...فحشا...شلوغی...الودگی و....)اینبار که برگشتیم از همیشه بیشتر هرمو دوس دارم.)
این دو روز هم فقط به تمیزکاری و جمع و جور گذشته