خیلی سخت است که دلت یه چیزی بگه و عقلت یه چیز دیگه......
از اون سخت تر اینه که تا حالا به حرف دله کردی و خیری ندیدی اما جراتشم داری به حرف عقل کنی.............
چیکار کنم؟؟؟؟
لبریز از یک عشق فوق العاده ام نسبت به خانواده ام .پدر و مادرم را از جان عزیز تر دارم .
اگر هنوزم انگیزه ای برای درس خواندن و کار های دیگر هست دلیل اصلی اش ان هایند.
دوست دارم ازم راضی باشند و از بابت من خیال اسوده.
دوست دارم به بودنم افتخار کنید .دوست دارم بتونم کمی از زحماتتون را جبران کنم .
اما برایم هیلی جالب و تعجب اوره .به این زندکی به این دوری خیلی زود عادت کردم.
الان بیشتر از ۲۰روزه نه دقیقا ۲۷ روز است که ازتون دورم.عاشقونه دوستتون دارم .
مواظب خودتون باشید.