ناراحتم...فول انرژی منفی...گلوم درد میکنه اینقدر بغضم رو نگه داشتم
مهمانی داشتم....دوستهام ....دوس هایی که باهاشون خیلی حال میکنم و راحتم...اما اینبار مامان ها رو هم گفته بودم بیایند تا با هم اشنا شوند ...و من شده بودم سوژه خنده همه
مامانی ام همش به خاطر اضافه وزنم مسخره ام میکرد
عصبانی..اینقدر بغضم رو خوردم که گلوم درد میکنه
خوشحالم....شکرگذار خداوندم
تمام انچه از دست داده بودم دارم بدست می اورم...معجزات خداوند لحظه به لحظه چه مادی و معنوی داره برام اتفاق می افته
دیروز دندون عقلم رو کشیدم ...خیلی سخت...خیلی درد داشت....کلی درد کشیدم.......
امروز مامانی اومده بود بهم سر بزنه یهو همسرم اومد خونه بر خلاف همیشه خیلی زود وقتی رفتم تو اشپزخونه تا واسش چایی بریزم با یک جعبه انگشتر اومد تو اشپزخانه
همون حلقه ای که به خاطرش فروخته بودم و کلی غصه اش رو خورده بودم...دقیقا همونه..
خیلی خوشحال شدم...خیلی حال داد.....
بعد از قضیه ماشین(همون ماشین خودم که فروخته بودیم دوباره همون ماشین که حتی هنوز بیمه اش به نام خودمه رو خریدیم)و صد البته نعمات و هدایای بیشمار دیگه که خدا بهم عنایت میکنه و قابل شمارش نیست اینم بعدی.....خدایا ازت ممنونم
خوبم....خبلی خوب...سرشار از حس زندگی.
لپ تاپم داغونه....مثلا این بدبخت لپتاپ یک مهندس کامپیوتره
باید راست و ریس کردن این بیچاره رو هم بگذارم تو اولویت ها....
از فردا به مدت ۵ روز میرم منزل مامانم...مامان و بابام عازم سفرند و ما میریم پیش داداشا....گرچه برام سخته اما این کمترین کاری است که میتونم بکنم......
از ۱۷/۷ واسه خودم بیمه رد کردم.....امروز رفتم دفترچه ام رو هم گرفتم.....یک کار عقب افتاده و خیلی مثبت....
یکی دیگه از کارایی که خیلی دوس دارم و باید حتما انجام بدهم و پشت گوش افتاده چاپ کتابم است اما نمی دونم از کجا شروع کنم...تو رو خدا یکی دستم رو بگیره...
این روزها بسیار سخت وارد فیس بوک میشم حتی با ult..s..چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میخواهم منم از این به بعد عکس بازی کنم و براتون اینجا عکس بگذارم...ادرس یک سایت خوب واسه اپلود بهم بدبد لطفا
همتونو می بوسییییمممم