بلاخره بر تنبلی غلبه کردم.....کلاس ورزش رفتن برام خیلی سخت بود منم رفتم کار با دستگاه ثبت نام کردم تا کم کم راه بیافتم و الان دو جلسه گذشته و راضیم....
همه چی روتین و اروم و خوبه.....و می گذره....
دلم یه نی نی کوچولو می خواهد...این روزا خیلی به نی نی فکر می کنم....
بادا انجه خدا می خواهد همان بشود.....
منتظر خبرهای کاهش وزنی باشید...انشاله
ارشیو وبلاگم رو می خوندم باورم نمی شد بعضی وقت ها از همسری بد گفته باشم.....خوشحالم که این عشق عمیق رو بهش دارم.....خوشحالم که اینقدر این روزها همه چی خوب و عالیه ...خوشحالم که باهات ازدواج کردم عزیزممممم
تو مهربونترین مرد دنیایی....مرسی که تمام تلاشت رو می کنی تا بهترین رو برای من فراهم کنی...دوست دارم
اگه خدا بخواهد ایندفغه جدی جدی دارم درس می خونم...واسه همین با اینکه خیلی خیلی مشتاق بودم کلاس عکاسی اقای علایی رو بروم فعلا دست نگه داشتم....
دیشب رفتم دو تا گوشواره حلقه واسه سوراخ های جدید گوشم خریدم
با یک سری لوازم ارایش که روح زنانه ام رو جلا داد...
با یه دوست خوب وبلاگی ملاقات کردم و از اشنایی باهاش خیلی خوشحالم....
سلام
اول از همه عیدتون مبارک
فردا عروسی دختر عمو جانه....کلی کار دارم....یه لباس ابی خوشگل از دبنهامز خریدمو و کفش ابی زارا و فردا هم انشالا ارایشگا ه خوشگل موشگل درستم کنه...
همسر گرامی هم با بنده استثنا ست میشن چون کت و شلوار مشگی و ژیراهن کروات ابی و سورمه ای خریده...انشالا که خوش بگدره....
امروز هم از صبح بیرون از شهر بودیم با خانواده بس که هوا خوبههههههه ...
راستی مژه کاشتم در حد بنز .. یعنی الان منو با مژه های بلند تصورکنین در حال تایپ....اخ خدای من.....
فعلا بای