این چند روز روزای شلوغی بود.....پریروز مامانم به شدت سردرد بود که دیگه نمی توانست تحمل کنه و مجبور شدیم بریم درمانگاه(جمعه)....سرم وآارامبخش و.....سرش خوب شد اما ۲ روز تمام از رختخواب نیامد بیرون.....نمی دونم اثر دارو ها بود یا نه....یه چیزی مثل افسردگی و این در حالی که عاشورا روضه داشت و مثل هر سال قرار بود آش رشته بده و ۱۲۰ نفر مهمان......بماند که چی کشیدیم و مامانی چقدر زحمت کشید و غصه خورد اما خدا رو شکر از بعد از ظهر بهتر بود و روضه عالی برگزار شد و... الان اینقدر خسته ام که از خستگی خوابم نمی بره.....
کت و دامنی که داده بودم بدوزند خیلی خوب شده بود ....راضی ام......
این روزها به من خوب می گذرد....شما چطور؟
مبارکت باشه کت و دامن
ممنون عزیزم
به تو خوب بگذرد به ما هم میگذرد
مرسی سینا جان