والا سه شنبه همسر بنده تماس گرفت که خواهر زاده ام از شهرستان اومده و الان هتل آپارتمانه و اصلا حوصله نداره و می خواهد بهش بگه مسافرته...گفتم زشته از نظر من هیچ مشکلی نیس و اون گفت که نه حوصله ندارم و تو چه کار داری فامیل منن و......خلاصه چند دقیقه بعد زنگ زد که بهش گفتم من شمالم و اون شماره تو رو خواسته که واسش اس ام اس کنم و اگه بهت زنگ زدتعارف نکنی و دعوت نکنی و........ ما رو میگی .......مگه میشه زشته...کار بدیه...گناه داره...خلاصه کاسه از آش داغتر .امروز صبح دختره به من زنگ زد....منم گفتم عصر می آیم دنبالت با هم باشیم......حالا هوا هم سرد
عصر در حالی که آماده می شدم یه غری زدم که تو هم با این کارات عجب کاری واسه ما درست کردی و......که قاتی کرد که نمی خواد بری و منت سر من نگذار و.....زنگ می زنم می گم که نمی ایی و واقعا شماره گرفت و گفت کاری براش پیش اومده و نمی اید...خون خونم را میخورد.....عصبی ......ناراحت....خشمگین....شما دیگه بقیه اش را خودتون می دونید
اینقدر ازش عصبانی بودم که خودش رو هم نمی خواستم چه برسه به خواهر زاده اشاما رفتم با این حال ....بردم دختره رو گردوندم...شام بهش دادم...سعی کردم بهش خوش بگذره و رسوندمش دوباره هتل ...با همه اینهاا از این کار نا راضی نیستم
وقتی اومدم اصلا با هم حرف نزدیم...طلبکار هم هست عیب نداره من به خاطر خدا این کار رو کردم نه به خاطر اون
شما جای من بودید چه می کردید؟.
قربونت برم حتما تو بهترین کار رو کردی....هیچ کس نمیتونه خودش رو جای کسی بزاره و به جاش تصمیم بگیره....
فدات شم نوشین جون
خب اون هم حتما دلیلی داشته . اصولا آقایون منطقی تر هستند . من راستش شاید دو سال ژیش کار تو رو می کردم اما الان به این نتیجه رسیدم که تو این جور مواقع حرف همسرم رو گوش کنم بهتره چون در نهایت دو طرف یه جوری ا من دلخور میشن .
موافقم ....یعنی منم دو سال دیگه عاقل میشم؟
جای تو بودم
معذرت میخواستم !!!
از کی؟