وای ....مردم از دست این شوهر شجاع
آقا ساعت ۱ نیمه شب میگه بیاااااا بدو بیااا اومدم میگم چیه؟؟؟؟؟میگه بیا من این مبل رو میدو بالا تو این سوسک رو بکشاقا می دونم تقصیر خودم است ادم که زیادی شجاع و صبور و قوی باشه ..وقتی سواری بده همه ......
بنده هم در اقدامی متهورانه یه جیغ بنفش کشیدم رفتم رو مبلگفتم من میترسم ....اه اوه...وای ایش...زود بکشش بدو......ایشونم گفتند..........ا تو که نمی ترسیدی....و....
و بالاخره با شجاعتسوسک را کشتند و از پنجره(طبقه چهارم)به بیرون پرت کردند...
راستش به این نتیجه رسیدم که مقصر در بسیاری از روابط زندگی خودمم...و این منم که به دیگران می گم با من چه جوری رفتار کنند....
در مورد ایشونم در بسیاری موارد جای زن و مرد در خانه ما عوض شده که صد البته رفتارهی خودم باعث شده....مثل حمایت های بیجا..در حالی که اون باید منو حمایت کنه
می دونین من فکر می کنم ما زن ها دیگه زن نیستیم.....و مردامون به همون دلیل دیگه مرد نیستند..........چه می دونم والا
اینجا مردانگی کم است از اینرو زنانشان خود را مردوار می سازند؛
چنین گفت زرتشت فردریک نیچه
سلام رفیق
از داغون گذشته ملوسم
حرفات رو قبول دارم
جای زن و مرد خیلی وقته عوض شده
منم این دوران رو یک جور دیگه طی کردم
از حضورتون ممنون