شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

شکست ناپذیر۲

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود

خوشحالم

خوشحالم....شکرگذار خداوندم

تمام انچه از دست داده بودم دارم بدست می اورم...معجزات خداوند لحظه به لحظه چه مادی و معنوی داره برام اتفاق می افته

دیروز دندون عقلم رو کشیدم ...خیلی سخت...خیلی درد داشت....کلی درد کشیدم.......

امروز مامانی اومده بود بهم سر بزنه یهو همسرم اومد خونه بر خلاف همیشه خیلی زود وقتی رفتم تو اشپزخونه تا واسش چایی بریزم با یک جعبه انگشتر اومد تو اشپزخانه

همون حلقه ای که به خاطرش فروخته بودم و کلی غصه اش رو خورده بودم...دقیقا همونه..

خیلی خوشحال شدم...خیلی حال داد.....

بعد از قضیه ماشین(همون ماشین خودم که فروخته بودیم دوباره همون ماشین که حتی هنوز بیمه اش به نام خودمه رو خریدیم)و صد البته نعمات و هدایای بیشمار دیگه که خدا بهم عنایت میکنه و قابل شمارش نیست اینم بعدی.....خدایا ازت ممنونم

خوبم....خبلی خوب...سرشار از حس زندگی.

این روزها

لپ تاپم داغونه....مثلا این بدبخت لپتاپ یک مهندس کامپیوتره 

باید راست و ریس کردن این بیچاره رو هم  بگذارم تو اولویت ها.... 

از فردا به مدت ۵ روز میرم منزل مامانم...مامان و بابام عازم  سفرند و ما میریم پیش داداشا....گرچه برام سخته اما این کمترین کاری است که میتونم بکنم...... 

از ۱۷/۷ واسه خودم بیمه رد کردم.....امروز رفتم دفترچه ام رو هم گرفتم.....یک کار عقب افتاده و خیلی مثبت.... 

یکی دیگه از کارایی که خیلی دوس دارم و باید حتما انجام بدهم و پشت گوش افتاده چاپ کتابم است اما نمی دونم از کجا شروع کنم...تو رو خدا یکی دستم رو بگیره... 

این روزها بسیار سخت وارد فیس بوک میشم حتی با ult..s..چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

میخواهم منم از این به بعد عکس بازی کنم و براتون اینجا عکس بگذارم...ادرس یک سایت خوب واسه اپلود بهم بدبد لطفا 

همتونو می بوسییییمممم

آی کمک

چی بنویسم و از کجا شروع کنم؟ 

از شکمو بودنم که نمی توانم رزیمم رو نگه دارم؟ 

یا از تنبلی هام که که ۲ هفته است قراره برم ازمایش اما نمی تونم صبح زود بلند شم؟ 

خلاصه از دست خودم شاکی ام بدجور 

راهکار می خواهم واسه تنبلی هام...........آی کمک

شما ها

و حالا من اینجا نشستم با احساساتی متنتاقض و کمی گیج

نوشته های خانم شین رو می خونم می گم ا چه جالب کاش منم مثل خانم شین الان پاریس بودم....کاش یه پسر هم سن سینا داشتم بعد از خودم می پرسم اگه یه پسر هم سن سینا داشتم و می خواستم برم پاریس ایا مامانم نگهش می داشت؟

وبلاگ نوشین جون مامان هستی رو می خونم می روم تو دنیای اون چه مامان خوبیه نوشین ... جقدر واسه بجه اش پر تلاشه....چقدر خانه داره..........راستی هستی رو با خودش سفر نبرده ...من اکه دختری هم سن هستی داشتم با خودم سفر می بردمش؟

وبلاگ یاسمن رو می خونم وای خدا چه زن خوبی ...جه سعادتی داره جه دنیای زیبیایی ...چقدر می تونه باعث خیر باشه و به ادم های اطرافش کمک کنه.......

می رسم یه وبلاگ نیاز (نیروی برتر) خدا این زن جه اراده ای داره 43 کیلو ...چه رویایی ...منم باید لاغر شم.....

اوه حالا وبلاگ ویولت .....ویولت عکس گذاشته ...چه زن زیبیایی است ویولت......بگذار دقیق بررسی کنم .....خوش پوشه ......عجب زن قوی ایه.....من اگه بیمار شم می توانم مبارزه کنم؟می توانم مثل ویولت باشم؟

و........................و........................و.......................

و همه اینها در حالیه که از صبح کمد لباسهایم و ریختم بیرون که سرو سامانی بهش بدهم ...ساعت 2 ظهره و هنوز برنجم رو دم نکردم......رو تخت دراز کشیدم و لپ تایم رو گذاشتم رو دلمو تو دنیای شما ها سیر می کنم......

اره شما ها بخشی از زندگیم شدین و خبر نداشتم

ملکول های هوشمند اب

سی دی به دستم رسید که خیلی روزم رو ساخت 

قبل تر در مورد اثرات نوشته ها روی آب شنیده بودم اما دقیق نمی دونستم....یم سی دی با سخنرانی آقای فرهنگ که تحقیقات اقای مسارو ایمیتو رو بر روی اب نشان می دهد و هوشمند بودن آب و عکس العملش در برابر نیرو های مثبت و منفی..... 

 عکس العمل ملکول اب در برابر حرف های منفی باعث زشت شدن ملکول اب و در برابر حرف های مثبت و دعا باعث زیبایی بی حد ملکول های اب شده.... 

توجه کنید که هفتاد درصد بدن ما و هفتاد درصد کره زمین را اب تشکیل داده... 

حتما ...حتما پیشنهاد می کنم پیگیری کنین و این فایل تصویری رو ببینید.... 

این روزها

تو اتاقم نشستم....دارم وبلاگ می خونم..... 

تو هال نشسته و داره تی وی نیگا می کنه.....صدای یه آهنگ قدیمی از جورج مایکل... 

 

کم کار و تنبل شدم....این مدت زیاد کلاس نداشتم و همش خابالوام  

 

شنبه وقت دکتر دارم.... 

دلم نی نی می خواهد البته شاید خواسته ام خودخواهی است

 اخلاق همسرم این روزها تعریفی نداره ...البته فکرش مشغوله و مشکلات داره ....اما کلا ازش راضی نیستم.....منم خیلی کم طاقت شدم..... 

 

این خونه جدید خیلی دلباز و خوبه...راحتم و دوسش دارم و احساس خوبی در خانه دارم... 

 

کار

یه کار خوب بهم پیشنهاد شد .بر خلاف همیشه با اولین مصاحبه پذیرفته شدم.و از فرداش شروع به کار کردم.... 

اما فقط برای یک روز..... 

واقعا کشش کار اداری با تایم بالا رو ندارم.....واقعا سنگین و اصلا با روحیه ام سازگار نیست...و در حالتی که شاید از دید همه اشتباه بود کنار گذاشتن این کار اما من کنار گذاشتم.... 

من از تدریس لذت می برم هرچند درامد درست و حسابی نداشته باشه....پس به تدریس ادامه می دهم.... 

 

اوضاع خونه خوبه....خدا رو شکر از همه چی راضیم...  

می خواهم برای خودم بیمه رد کنم ...کسی هست این کارو کرده بشه و بتونه منو راهنمایی کنه؟

سلامی از خانه جدید

سلام 

 

اسباب کشی کردم به یک خونه زیباتر و بزرگ تر و کلی تو روحیه ام اثر مصبت داشته... 

 

به زودی بر می گردم

پرم از انرژی

هفته خوبی بود....بهتر از هفته گذشته 

سفر به جزیره....کنار هم بودن.....ارامش.....خرید...تفریح... 

 

خوشحالم....انرژی از دست رفته ام را تا حد زیادی پیدا کردم... 

 

هفته اینده هم با مهمانی و عروسی پر خواهدشد.....اینقدر لباس خریدم که حالاحالا ها خیالم راحته...... 

 

دوتا مورد خیلی اذیتم میکنه که باید حلش کنم... 

۱-اضافه وزن 

۲-حساسیت بیش از حد روی رفتار اطرافیان مخصوصا پدر و مادر 

 

 

پی نوشت:از امروز نوشابه در رژیم غذایی من حذف شد.

دنیای این روزهای من

میشه گفت این روزها روزهای خوبی تو زندگی منند..... 

همسرم عموما سر کار است و سرش شلوغ...ومن که عادت به با هم بودن 24 ساعته داشتم بعضی وقت ها کمبود محبت میگیرم..... 

هفته کذشته تقریبا همش با دوستانم گذشت و دیدارها تازه شد... تقریبا هر روز مهمون داشتم... 

جمعه همراه خانواده و طبیعت روز بسیار خوبی بود... 

هوا خیلی گرمه ..من که جرات نمی کنم پام و بگذارم بیرون.... 

همچنان منتظر اتفاقات فوق العاده خوب هستم...خدایا ازت ممنونم برای همه داده ها و نداده هات 

 

پی نوشت:پست قبلی در حالت مافوق عصبانی نوشته شده .... الان اون حس رو اصلا ندارم اما پاکش هم نمی کنم