هر ادمی تنهاست....شاید در ظاهر دور و برت پر باشه از دوست و رفیق و فامیل و اشنا اما تنهای تنهایی..مادر داری اما باز هم تنهایی..پدر اری اما تنهایی ..همسر و فرزند ..قوم و خویش اما تنهای تنها..حقا که به خودت رفتیم خدایا اینقر مخلوق داری و هیچ کس به دردت نمی خورد..اینهمه بنه داری و اینقدر تنهایی..
وقتی این تنهایی را حس می کنم بیشتر بهت نزدیک میشوم انچه که ازت می خوام اینه که بذتر همیشه حس کنم که با هامی حتی اگه تنهام گذاشتی یه کاری کن که نفهمم که اگه بفهمم کارم تمومه..می خوام همیشه باور داشته باشم که لحظه لحظه باهامی...
حس می کنم با داشتنت از همه اونایی که تنهام میذارن قویترم..اینها بهم قدرت میده....با داشتن تو من دیگه هیچی نمی خوام....
سلام.
نمی دانم چرا اما دوست دارم شما اولین کسی باشی که وبلاگ من رو می بینید
وبلاگت را دیدم.تو هم مثل من کم می نویسی ...ممنون که نوشته منو تو وبلاگت گذاشتی...یه جورایی به نوشتن دوباره تشویقم کرد..امیدوارم بازم بهم سر بزنی
من امتحان ارشدمو خراب کردم.حرفهای شما حرفهای دل منه.ولی فکر میکنم قبلا ادم خوبی بودم که خدا بیشتر بهم نگاه میکرد.دارم ناشکری میکنم میدونم . ولی خیلی سخته!وقتی فکر میکنی از همه جلوتری نگهان چنان عقب بیفتی که نفهمی از کجا خوردی.ممنون.
خوشحالم که از این مطلب خوشت اومده.....منم امتحان ارشد و بد دادم اما همه چی امتحان ارشد نیست.....ممنونم